پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند
خش، خش، صدای پای خزان است یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند.